خاطرات

نگرانی مادرت

پسرم مامانت خیلی نگران شده نمیدونم نگرانی و حساسیت های حاملگی هست  یا واقعا بی محبتی  هایی که دور و برام نصبت به من دارند.فکر میکنم همه گیر زندگیشون هستند هیچ  کسی نمیدونه چه زجری دارم میکشم نمی دونند که هر روز  یا هرشبی که میگذرد یه دنیایی سنگینی هس تا اینکه یک روز جدید بیاد یا اینکه از همه مهمتر نگران نگه داشتن تو هستم باباتم هرشب دیر میاد خونه گیر کارهاش هست من موندم حوضم از خدام میخام که تو را برام نگه داره منو از این هدیه بسیار والا بی نصیب نکنه و حالم بهتر بشه.   ...
6 مهر 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به خاطرات می باشد